بدون عنوان
2عزیزدلم.. مدت زیادی گذشته و من چیزی ننوشتم... فرصت کمی داشتم عزیزم... کار کردن توی فروشگاه روزای سختی برام ساخت اما گذشت... تو این مدت اتفافات جالبی افتاد.. مهم ترینش اینه که تو دیگه تنها نیستی و حالا یه داداش کوچولو داری... ظاهرا کنار اومدن باهاش برات خیلی سخت بود... تو خیلی حساس و یه کم محافظه کاری درست شبیه خودم... و من برای احساسات خوشگلت یه کم نگرانم.... اما حالا که برسام دندون درآورده و بزرگتر شده تو هم داری بهش علاقمند میشی و باهاش بازی می کنی... بردیا.... بی نهایت بازیگوشی.... اما من همیشه مراقبم کسی بهت اعتراض نکنه چون می دونم که نو داری خلاقیتت رو رشد میدی و از این بابت واقعا خوشحالم.... این روزا نقاشی های زیبایی ب...
نویسنده :
آلالی
19:08